ای که مرا خوانده ای،راه نشانم بده...
بعداز ماهها چشم انتظاری دعوتنامه شهدا بدستم رسید و عازم سفر به سرزمین ملائک هستم. بازهم مثل دفعات گذشته شهدا بطور غیرمنتظره ای دعوتم کردند،آنهم زمانی که داشتم مطمئن میشدم امسال توفیق سفر به کربلای ایران نصیبم نمیشه...
چه رازی است که هر وقت از این چشمه سار معرفت می نوشم بجای اینکه سیراب بشم،بر عطشم افزوده میشه ...
باید درکنار رود اروند نشست و غبار دل را پاک کرد،باید چشم به غروب زیبای سردشت بدوزی و روی خاکش که بوی چادر خاکی مادرمان حضرت زهرا(س) می دهد بنشینی و غرورت را بشکنی و خودت را بشناسی،باید رمل های معطر به خون شهدای فکه را در دست بگیری و معنای انتظار را ازمادر شهید عملیات نصر7 یادبگیری و...